مجال من همین باشد

ساخت وبلاگ
اومدم یک مقداری خوانساری دانلود کنم و برم، الان دارم یه سری ویدیوی ocw.mit.edu دانلود می‌کنم، یه توئیتر متعفنش یه سری زدم و شعر خوندم
خوانساری هم بماند

الان وضعیت عجیبی دارم،‌بیشتر از همیشه در سازم فرو رفته‌ام
دوستانم را در تلگرام رها کرده‌ام، این شبکه‌های اجتماعی بد هستند، چون ماله می‌کشند روی تنهایی و فردیت آدمی، یادت می‌رود که جزیره‌ای هستی برای خودت! و مهم تر از آن،‌ یادت می‌رود که با هر جزیره‌ی دیگر هزاران موج فاصله داری، این تنهایی عمیق است.
نهایتش نامه‌ایست که در بطری به آب می‌اندازی، هر ارتباطی بین این آدم‌ها همین‌قدر می‌تواند غیرقطعی، متزلزل، وابسته به شرایط(به هر حال جهت موج و باد دست و تو نیست و نخواهد بود) و شادی بخش باشد.

روی ماسه‌ها خوابیده‌ام، این جزیره بارها سوخت و خاکسترهایش با باد از چنگ من گریختند، اما آدم باز سبز می‌شود. این اصرار ناخودآگاهت بر زندگی عجیب است، زیر هر ذره‌ی خاک سوخته‌ات جواهنه‌ای پنهان کرده. تو زندگی را رفته با خاکستر میبینی، آسمانت می‌سوزد و بر سرت خاکستر می‌شود، اما حیات بی‌صدا و ممتد زیر رگ‌هایت قد می‌کشد، چشم باز می‌کنی و جزیره‌ را دشتی می‌یابی با جوانه‌های یکروزه.

همین، فهمیده‌ام که آدمی هزار جان دارد، هر آدمی جزیره‌ای عجیب،‌ دور، و نسبتا ابدیست.

با تنهایی‌ام، و همه‌ی جوانه‌های کوچک سبزم خوشبختم، اما انکار نمی‌کنم، چه‌قدر حسرت دیدن جزیره‌ای در دوردست، یا حتی نشانه ای از آن، روی دلم سنگینی می‌کند.

پ.ن:یَا دَلِیلَ مَنْ لا دَلِیلَ لَهُ، مرا برگردان، مرا به خودت برگردن، یا رفیق من لا رفیق له، یا من انیس من لا انیس له

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت ۳ ق.ظ  توسط ط دسته دار  | 
از میخ و گل های کاغذی...
ما را در سایت از میخ و گل های کاغذی دنبال می کنید

برچسب : مجال,همین,باشد, نویسنده : m-a-xa بازدید : 159 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 7:58