میوه‌ی نارسته، افتاده.

ساخت وبلاگ

آمدم خانه و شاخه‌ی ارکیده شکسته بود. هیچکس به من نگفت که شاخه‌ی ارکیده شکسته. همه در سکوت گذاشتند تا خودم تن نحیف‌اش را که برگ‌هایش شل شده، و شاخه‌ی حالا شکسته‌ای که دوتایی انقدر زحمتش را کشیدیم را بی‌سلیقه، میان خاکش جاساز کرده بودند پیدا کنم. احتمالا خانواده همین است: هیچ چیز قشنگ به تو نمی‌دهد و هر چیز قشنگی که خودت ساخته‌ای می‌شکند و همیشه طلب‌کار است. همیشه ناقص بوده‌ای.

مثل بچه‌ی دو ساله، حی بدتر. بی‌خجالت، بی‌مسئولیت، خود را به خواب زن. حس می‌کنم هر تعلقی که در من بوده باسمه‌ای بوده، کشش و بندی نبوده، من خودم را به این آدم‌‌های قدر‌ناشناس همیشه طلب‌کار زنجیر کردم.

حداقل الان می‌فهمم، تلاش برای ثمر دادن برای این‌ها، برای اینجا مزدش همین است: برگت از تلاشی که برای میوه می‌کنی چروک و پلاسیده شود، گلت را خشک کنی که میوه شود، میوه‌ات را سنگین روی سرت حمل کنی، ما‌ه‌ها و ماه‌ها و ماه‌ها و همه‌ی زحماتت را آدمی بی‌شعور با بی‌مبالاتی‌اش بشکند، و مسئولیتی هم راجع به آن احساس نکند. تو می‌مانی با همه‌ی زحمت‌های -حالا- هیچ شده‌ات، میوه‌های نرسیده خشک شده‌ات، زحمت مدام بی‌ثمر: خسته شدم.

از میخ و گل های کاغذی...
ما را در سایت از میخ و گل های کاغذی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-a-xa بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 22:12