عدم قطعیت فراگیر وجود تو

ساخت وبلاگ
فکر می‌کردم دوای درد باشد، میدانم که عشق را نباید مرهم دانست، عشق پویایی و رقصی است میان دو آدم ، نه مرهم دو از پا افتاده. اما فکر می‌کنم آدمی این را باور ندارد، آدم دنبال مرهم است برای زخم‌هایی که دوسرش انقدر باز شده که خودش قرار نیست هم‌بیاید، یک نفر باید بیاید دو سر زخمش را به هم بدوزد.

زخم‌های قدیمی جوش خورده‌اند، اما مثل قل قل آبی در دیگ، زخم‌های جدیدی از هر طرف باز می‌شوند، و تردید دارم که من خودم زخم می‌شوم یا تویی که مرا زخم می‌کنی؟ شک می‌کنم به بودنت، به جدیتت، به اینکه کارم درست است یا نه، به اینکه نکند من همانی شوم که مرا وانهاد و گذشت؟ نکند من هم بی‌محابا رهایت کنم که در باتلاق "نمی‌دانم"‌های زهرآگین خودت فروتر بروی؟ نکند رفتنم ظلم باشد/ نکند ماندنم ظلم باشد؟ و در این دو گزاره‌ی کاملا متناقض، هر طرفش را یک مقدار حق/باطل می‌بینم.

کلمات برام کمرنگ شده، خودم هم با کلماتم کمرنگ شدم. ساده‌ترین حکم را هم نمی‌توانم بدهم، هر باوری که طناب کردم برای نیافتادن، زیر دستانم آب می‌شود و از لای انگشتانم می‌لغزد، و من هر لحظه بیشتر فرو می‌افتم.

تردیدم مثل قارچ در من رشد می کند، روی عشقم را به تو می‌پوشاند، روی همه‌ی خوبی‌هایت را، روی هر امیدی که به تو می‌بندم، روی توانایی خودم را، روی همان کمترین ذره‌ی باوری که به خودم دارم. 

دو غرقه‌ای هستیم که میانه‌ی اقیانوس به هم چنگ انداخته‌ایم، و هیچکدام شنا نمی‌دانیم.

از میخ و گل های کاغذی...
ما را در سایت از میخ و گل های کاغذی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-a-xa بازدید : 141 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1396 ساعت: 14:03